ديرگاهي است که دل روز و شب مي ترسد، با خودش مي جنگدو به تو مي نگرم که دلم مدتهاست که شده حيرانت باز دل مي ترسد، که مبادا روزي بروي از اينجا و بمانم تنها و بميرم رسواباز من مي گريم که مبادا عشقم برود از يادتبدهي بربادم و بميرم در غمباز در رويايت … ( ادامه متن در لینک بالا )